06/26
امروز که ب سرکار رسیدم،مثل همیشه کیفمو روی میز قراردادم و رفتم سراغ پنجره ها.اتاق کارم سه تا پنجره داره با پرده های کرکره ای که به طرف بالا جمع میشوند. و پنجره هایی که کشویی سمت بغل بازشو دارد.منظره بیرون درختان سرو و کاج هست و کارگاه های دیگر با آسمون . یادمه یکی از دلایلی ک این شرکت را انتخاب کردم همین پنجره ها بودن،واقعا از دیدن فضای بیرون درختا و طبیعت لذت میبرم دوست ندارم خودمو تو یک اتاق حبس کنم. بعد از بازکردن پنجره ها وعوض کردن لباسام رفتم برای گرفتن صبحانه طبق قرارداد نا نوشته من و سید(همکارم که در یک اتاق مشغول کار هستیم) هرکسی زودتر برسه میره صبحانه را میگیره میاره . من که رسیدم تو اتاق 5 دقیقه بعد از من سید اومد و طبق معمول راجب حقوقا با هم بحث میکردیم علیرقم گذشت 26 روز از ماه گذشته هنوز دریافتی نداشتیم.من بهش گفتم تقصیر از خودمون هست تا وقتی همه جبا هم متحد نشویم همین آش و همین کاسه وقتی جلوی ظالم ایستادگی نکنی اون ظلم را حق طبیعی خودش میدونه و تمام کسانی که قدرتش برسه مورد ظلم خودش قرار میده.-گفت یکسری بچه ها(همکارامون)در حال بازنشست شدن هستن یکسری دیگر هم سنشون بالاست اگه اخراج بشن جایی استخدامشون نمی کنند.یک لحظه موندم چی بگم بگم تقصیر ماست ، تقصیر اوناست مقصر اصلی کیه؟مقصر کارگریه که نزدیک ب سی سال عمر خودشو تو یک سازمان صرف کرده و کارفرما می تونه براحتی بگه برو بسلامت یا مقصر کارفرماست کسی که نزدیک به سی سال براش زحمت کشیده را نبیبیند.شایدم کارفرما هم مقصر نیست به اون هم ظلمی شده است و این ظلم به نفرات پایین دست کشیده شده هست ، یا شایدم پیش خود فکر میکند اگه سرمایشو از اول طلا و دلار خریده بود اینقدر دغدغه و گرفتاری نداشت . و بخاطر معوقه شدن حقوق ها اینقدر آه و نفرین پشت سرش نبود. اصلا نفهمیدم کی مقصر است،کی مقصر نیست .آخرم بهش گفتم اونکه نمی تونه همه مارو اخراج کنه به هرحال کارش می خوابه احتیاج به ما داره -گفت اگه اعلام ورشکستگی کرد و همه را اخراج کرد. گفتم سر یک ماه حقوق امکان نداره .-گفت داره چون طلبکار زیاد داره. گفتم خدا بزرگ انشاالله که اینطوری نمیشه.(آخه آدم هرجا کم میارن میرن سراغ خدا) -گفت انشالله. بحثمون تموم شد و من رفتم کارگاه نماینده کارگریو دیدم که خیلی خوشحال اومد پیشم و گفت به سید سلام برسون و بگو امروز می خوان حقوقارو بدن. منم که چشمم آب نمی خورد گفتم انشالله. کارم تو کارگاه تموم شد. اومدم بهش موضوع رو گفتم. -گفت بعید میدونم حقوقو بده. گفتم چرا ؟ -گفت امروز یک مقام کشوری می خواد بیاد شرکت اینو گفته صدای بچه ها درنیاد. احتمالش زیاد بود چون اگه پولی ب حساب شرکت واریز میشد اول طلبکارا بابت چک های برگشتی برداشت می کردند.و از طرفی وعده وعید به ما زیاد داده بود. خلاصه حسابدار مسئول حقوق را با راننده شرکت فرستاده بود بانک تا پول واریز شد. بگه اولحقوق ها را بدهند. دیگه ساعت نزدیک دو بود. مقام مسئولم نهارشو خورد و رفت . حسابدار و راننده برگشتن دست از پا دراز تر -گفت هیچ هیچ پولی بحساب واریز نشد تا حقوق را پرداخت کنیم . و به همین سادگی این فرصت را از پرسنل گرفت . و همچنین اعتبار و وجاهت خودش را ...